منتظرم ....

منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم...

 

 

در چشمانت خیره شوم و بگویم دوستت دارم.

 

 

منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم

 

 

سر رو شونه هایت بگذارم از عشق تو از داشتن تو

 

 

اشک شوق ریزم.

 

 

منتظر لحظه ی مقدس که تو را در آغوش بگیرم

 

 

بوسه ی از سر عشق به تو تقدیم کنم

 

 

وبا تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هدیه کنم

 

 

آری من تو را دوست دارم

 

 

         و عاشقانه می ستایم

نظرات 2 + ارسال نظر
رامین 26 فروردین 1387 ساعت 18:03 http://www.madlen.blogsky.com

سلام وبلاگ عشقی خوبی داری. شعراتم قشنگن. لینکت میکنم عشقی

سمیر 26 فروردین 1387 ساعت 22:43 http://www.daftareeshghnevis.blogsky.com/

قلم را روی کا غذ می گذارم
برایت چند خطی می نگارم
به نام خالق وصل و جدایی
به نام نامی پروردگارم
نمی دانم کجا و در چه کاری
نمی دانی کجا و در چه کارم
فقط امید وارم شاد باشی
نه چون من که هزاران غصه دارم
اگر از حال من خواهی غمینم
از آن روزی که رفتی بی قرارم
از آن روزی که رفتی تیره گشته
تمام لحظه های روزگارم
لباس تیره بر تن می کنم چون
برای مرگ عشقم سوگوارم
تمام اهل عالم را خبر کن
که من دیوانهء چشمان یارم
خبر کن تا همه حالم بدانند
مگر سنگم که تاب غصه آرم
چرا اصلا برایت می نویسم
منی که پیش تو ارزش ندارم
در آخر آرزویم شادی توست
تو را دست خدایم می سپارم
چو می دانم نخوانی نامه ام را
من آن را لای دفتر می گذارم
((سمیر))
یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد