وقتی مرا به میهمانی چشمانت دعوت کردی
پنداشتم که به جشن ستاره ها می روم . افسوس !!!
ستاره ها که نبودند هیچ . . .
همه ی شمع های امیدم را خاموش شده یافتم !
سلام ! این مطلبو برای اونایی می نویسم که در عشقشون شکست خوردن و یک عشق دیگرو می خوان تجربه کنند ....
بر پیکر پوسیده ی عشق جوانه ای روئیده است !
انگار معجزه ای در حال وقوعست.
خدایا بارانی بر آن ببار.
شاید تولدی دیگر در راه است.
تولد عشقی دیگر !
تو را چنان که دلم خواست ست ساخته ام .
چه نیمه شب ها وقتی که ابر بازیگر
هزار چهره به هر لحظه می کند تصویر
به چشم به همزدنی
میان آن همه صورت تو را شناختم ام.
تو بیا
تو بمان با من تنها تو بمان.
جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب!
من فدای تو به جای همه گل ها تو بخند!
من به این جمله می اندیشم!
به تو می اندیشم!
ای سرا پا همه خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم!
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم!
تو بدان این را
تنها تو بدان!
سلام دوستای گلم .... امیدوارم که حالتون خوب باشه ....
من که خوبم خوب ..... چون آشتی کردیم .....!!!!
البته داره منو امتحان می کنه به همین خاطر که اینجوری هی قهر می کنه !!!!!
یه خورده هم داره ناز می کنه .... البته می دونه من خیلی دوسش دارم اما بازم ....
ولی با همه این اتفاقا من خیلی خیلی دوسش دارم ....
راستی نظر یادتون نره.... بای
سلام ...
امیدوارم حالتون خوب باشه من که اصلا حالم خوب نیست چون دوباره باهام قهر کرده ......!!!!
نمی دونم چرا زود به زود باهام قهر می کنه ؟!!!!
دیشب گفت شماره ی موبایل باباتو بده !!!
من هم گفتم چی کار داری باهاش ؟؟؟ گفت هیچ حرفی نزن فقط شماره رو بده منم گفتم تا نگی چی می خوای بهش بگی نمی دم !!!! اونم گفت تا شماره رو ندی باهات قهرم .....
نمی دونم چی کار کنم ؟؟؟؟؟
شما دوستای عزیز فقط سرمی زنید بدون دادن نظر می رین !!!!
من از کی کمک بگیرم ؟؟؟؟
کسی هست به من کمک کنه ؟؟؟
خواهش می کنم اگه می تونید کمکم کنید منتظرم ...
تا بعد ...
عشق جوششی یک جانبه است.به معشوق نمی اندیشد که کیست؟ یک خود جوشی ذاتی است و از این رو همیشه اشتباه می کند و در انتخاب به سختی بیگانه ی نا همانند عشق جرقه میزند و چون در تاریکی است و یکدیگر را نمی بینند...............!!!!!!!!!!۱
چهر ه ی یکدیگر را می توانند دید و در اینجاست که گاهءپس از جرقه زدن عشقء عاشق . معشوق که در چشم هم می نگرندءاحساس می کنند که هم را نمی شناسندو بیگانگی و نا آشنایی پس از عشق که درد کوچکی نیست فراوان است .
نور سبز می شود و رشد می کند و از این رو است که همواره پس از آشنایی پدید م آید و در حقیقتء
می خوانند و پس از آسنا شدن است که خودمانی می شوند.دو روح نه دو نفرءکه ممکن است دو نفر با هم در عین رو در بایستی ها احساس خودمانی بودن کنند |
تو شگفت انگیزی،سزاوار و دوست داشتنی
این همه را قدر بدان.
نه کسی هرگز چون تو بوده و نه کسی چون تو خواهد بود.
تو یگانه ای و بدیع
و هر آنچه که از تو چنین موجود بی همتایی ساخته
در خور عشق است و تحسین
تو ای در شام غم ها مستی من
تو در چشم منی٬هرجا که هستم
تو را هر جا که هستی می پرستم
دل درد آشنا را در تو دیدم
تو میدانی خدا را در تو دیدم
نمیدانم که بی تو چیستم من
اگر روزی نباشی نیستم من
یه حرفی موند توی دلم ، بهت بگم ، از روزی که گفتی
میرم
خواستم بگم ، دوستت دارم ، دوستت دارم ، دوستت دارم
نه خنده ها ، نه گریه ها ، نه اونهمه ترانه و گلایه ها
هیچی به یادت نمیاد؟ نه بوسه و نه کوچه و نه سایه ها ؟
داره میره ، تا دوباره ، ساکن اون شبها بشم
آی غنچه ها ، آی کوچه ها ، تو رو خدا بگین نره
پیاده ها ، سواره ها ، مسافرای جاده ها ، تو رو خدا بگیننره
تو رو خدا بگین نره ، اگه بره ، من حرفامو به کی بگم ؟
آخه من هم عاشق شدم ، داره میره ، من چی بگم ؟
آهای شبا ، ستاره ها ، ترانه ها ، اگه بره ، قشنگی ها رومیبره
آی آدما ، مسافرا ، پنجره ها ی کوچه ها ، تو رو خدا بگیننره
عاشق شدم ، اون می دونه ، واسه همین داره میره
اگه بره ، کی تو شبام ، شعرام رو ازمن می گیره ؟
نرو... بمون...اگه کمم ، عاشق شدم خیلی زیاد
یادش به خیر... چه زود گذشت ، اون اولا یادت میاد ؟
مترسکی غریب بودم ، تنها بودم ، ساکت وبی صدا بودم
قشنگ بودی ، بچه بودم ، از آدما جدا بودم
تو باغ سرد لحظه هام ، مترسکی تنها بشم
عمرمنم با رفتنت ، انگاری رو به آخره
منم می خوام عاشق بشم ، تو رو خدا بگین نره
می خواد بره ، تنها بره ، تو فکر راه سفره
آی آدما ، ستاره ها ، مسافرا ، تو رو خدا بگین نره ...
قسم دادم خدارو به ماه و به ستاره
به چشمایی که هرشب اسیر انتظاره
به اون بنفشه هایی که مخصوص بهاره
به اون مهی که تنهاست مال شبای تاره
یه شب خدابه من گفت تورو واسم میاره
تورو آوردو کردی به چشم من اشاره
چه کم بود عصر این فصل منو تو نظاره
دنیا کوچیک بود اما تو گم شدی دوباره
قرمز: باوفا صورتی: دوست داشتنی قهوه ای: خسته کننده
نارنجی: باهوش مشکی: مشکوک خاکستری: پرحرف کرم: مهربون
بنفش: پایه یشمی: خوش تیپ زرد: جدی طوسی: بامزه
نیلی: باحال نقره ای: خوش هیکل طلایی: حسود صدفی: خودخواه
پرکلاغی: بی جنبه سرخابی: شیطون نخودی :لوس و بی مزه
فریاد
عزیزکم تا چه زمان باید عشقام را برایت فریاد بزنم
تا کی باید چشم به در بنشینم تا تو از در بیایی و
من سر روی شانهات بگذارم و آرامش پیدا کنم.
تا کی باید به دستهای حلقه شده دیگران در دست عزیزانشان بنگرم و جای خالی
دستهای گرم تو را در میان دستهایم حس کنم؟
تا کی ببینم که من صدایت میزنم و تو همان طور بیتفاوت از کنارم میگذری انگار که
صدایم را نشنیدهای؟
زمان، در جایی خواندم که حرکت زمان را ما تعیین میکنیم ولی من هر چه سرعت
حرکت را زیادتر میکنم،
عوض این که به تو نزدیکتر شوم از تو دورتر میشوم.
آخر چرا؟