یه حرفی ...

یه حرفی موند توی دلم ، بهت بگم ، از روزی که گفتی

میرم

 


خواستم بگم ، دوستت دارم ، دوستت دارم ، دوستت دارم

 


نه خنده ها ، نه گریه ها ، نه اونهمه ترانه و گلایه ها

 


هیچی به یادت نمیاد؟ نه بوسه و نه کوچه و نه سایه ها ؟

 


داره میره ، تا دوباره ، ساکن اون شبها بشم

 

آی غنچه ها ، آی کوچه ها ، تو رو خدا بگین نره 

 


پیاده ها ، سواره ها ، مسافرای جاده ها ، تو رو خدا بگین

نره

 


تو رو خدا بگین نره ، اگه بره ، من حرفامو به کی بگم ؟

 


آخه من هم عاشق شدم ، داره میره ، من چی بگم ؟

 


آهای شبا ، ستاره ها ، ترانه ها ، اگه بره ، قشنگی ها رو

میبره

 


آی آدما ، مسافرا ، پنجره ها ی کوچه ها ، تو رو خدا بگین

نره

 


عاشق شدم ، اون می دونه ، واسه همین داره میره

 


اگه بره ، کی تو شبام ، شعرام رو ازمن می گیره ؟

 


نرو... بمون...اگه کمم ، عاشق شدم خیلی زیاد

 


یادش به خیر... چه زود گذشت ، اون اولا یادت میاد ؟

 


مترسکی غریب بودم ، تنها بودم ، ساکت وبی صدا بودم

 


قشنگ بودی ، بچه بودم ، از آدما جدا بودم

 



تو باغ سرد لحظه هام ، مترسکی تنها بشم

 


عمرمنم با رفتنت ، انگاری رو به آخره

 


منم می خوام عاشق بشم ، تو رو خدا بگین نره

 


می خواد بره ، تنها بره ، تو فکر راه سفره

 


آی آدما ، ستاره ها ، مسافرا ، تو رو خدا بگین نره ...