دلم گرفته
در عصر معراج فولاد
رو به غروب کلمات می ایستم
فریادی به بلندای یک سکوت سر میدهم
و در سرزمین دهشتناک به حادثه ای مینگرم
که بند بند وجودم را در از هم میگسلد
پایان نزدیک است همانطور که اغاز نزدیک بود
میخواهم در کلبه تنهایی خویش با دفتر شعرم
در تنهای یک درد
بی حضور تو بی حضور مرگ دنیا را وداع گویم/