در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
خواهم شد به بستان چون غنچه با دل تنگ
وانجا به نیک نامی پیراهنی دریدن
گاه چون نسیم با گل راز نهفته گفتن
گاه سر عشق بازی از بلبلان شنیدن
بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار
که آخر ملول گردی از دست و لب گزیدن
فرصت شمار صحبت کز این دو راه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان بهم رسیدن
...........
اینو واسه تو نوشتم،واسه خود خودت ...
یادت میاد؟
از حفظش کردی؟
هیچ وقت یادم نمیره اون روزی رو که به نیت تو حافظ رو باز کردم و این شعر اومد...
لازمه به یادت بیارم چی توی قلبم میگذره؟!!!
... دوستت دارم