دوستت دارم ...

دوستت دارم

 

دوستت دارم آنچنان که فکر می‌کنم دیگر حتی ذره‌ای قلبم جا ندارد تا بتوانم دیگری را دوست بدارم.

 

دوستت دارم آنچنان که فکر می‌کنم هیچ کیل و میزانی برای سنجش دوست داشتن من وجود ندارد.

 

دوستت دارم آنچنان که احساس می‌کنم بدون تو زندگی، زندگی نیست و من هم دیگر هیچ نیستم.

 

دوستت دارم آنچنان که احساس می‌کنم روز تولد تو، برای من روز مهم و خوش یمن است و آن روز،

روز تولد دگر باره من است طوری که دیگر روز تولد خودم را فراموش می‌کنم.

 

دوستت دارم آنچنان که فکر می‌کنم تنها تو برای من متولد شده‌ای و نه هیچ کس دیگر حتی برای خود.

 

دوستت دارم چون می‌دانم که عشق یعنی تو و تویی که مظهر عشقی، عشقی والا و واقعی.

و این را خوب می‌دانم که وقتی مُردم، تمام ذره‌های وجودم عشق تو را فریاد می‌کند.

 

و چیز مهم‌تری که می‌دانم این است که:

 

 

تو عشق را برای همگان می‌خواستی نه برای خود لیک ندانستی که خود عشق هستی و همگان نیازمند تو.

با تو ...

چون کتابی گرم

       در آغوش می فشارمت

                و کنارتو جهان پیرامنم

                           وسیعتر می شود . . .

 

لغت به لغت می خوانمت

                  و ورق می زنم

                          انسانیت گم شده را

و می نوشمت

                چونان

                 زلالی ی آسمان پر ستاره ای که

                                            دیگر نیست . . .

 

نه . . . هرگز نبوده است . . .

                       هرگز نخواهد بود . . .

 

با تو اندک امیدی هست

                 و اندک ایمانی

                   به حضور هنوز امن انسانی

که فداکاری و راستی اش

            شریان حیات قاموس جهان است و

                                                      من .

خیلی خوشحالم ...

سلام دوستای گلم ...

امروز خیلی خوشحالم !!!! آخه باهم آشتی کردیم ....

وای که امروز عجب روز خوبیه ....

نمیدونم از خوشحالی چی بگم ...؟؟؟؟

فقط اومدم به شما خبر بدم ...

خیلی دوستش دارم خیلی خیلی ...

دوستت دارم ...

ای کاش باران بودم تا غبار غمهایت را می شستم

      ای کاش نسیم بودم تا صورتت را نوازش می کردم

            ای کاش گل بودم تا یکی از غنچه هایم را به تو هدیه می دادم

                           اما افسوس

                                    نه بارانم        نه نسیم         نه گل

                      اما هر چه هستم دوستت دارم

دل شما به چی خوشه ؟؟؟

تو این روزای بی کسی هرکی به فکر خودشه

 

دیگه بریدم از همه دلم فقط به توخوشه

 

وقتی تو هستی دل خوشیم بی خودی پرپر نمیشه

 

دلواپسی دربه دره،چشم منم تر نمیشه

 

دلم به بودنت خوشه ،دلم به دیدنت خوشه

 

گلی ولی نه مال من دلم به چیدنت خوشه

 

حس قشنگه  ما شدن با بودنت تازه میشه

 

آخه زیر سایه ی تو دلش می خواد قد بکشه

 

به  جز توپای هیچکسی به فکرمن وا نمیشه

 

شب سیاه بی کسی بی تو که فردا نمیشه

 

من که دلم با دیدنت تا آسمون پر میکشه

 

اگه بزاری وبری طفلکی دیوونه میشه

 

من که دلم با بودنت جون میگیره تازه میشه

 

راستی نگفتی نازنین  دل شما به چی خوشه؟

یادته ؟؟؟؟

یادته یه روزی بهم گفتی:    هر وقت خواستی گریه کنی برو زیرِ بارون

 که نکنه نامردی اشک هاتو ببینه و بهت بخنده  ...    گفتم اگه بارون نیومد چی؟؟ 

 گفتی اگه چشم های قشنگ تو بباره آسمون گریه ش میگیره ...

 گفتم یه خواهش دارم ؛   وقتی آسمونِ چشام خواست بباره تنهام نزار ...

 گفتی به چَشم ... حالا امروز  من دارم گریه میکنم اما آسمون نمی باره ...

 و تو هم اون دور دورا ایستادی و داری بهم می خندی ...

 (سخته یکی بهت بگه ستاره شو ببینمت ..

بعد یه کم  که بگذره بگه دیگه نیا ببینمت)  نه؟

بی تو ...

بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد

 

مثل یک بیست ته قافیه ها خواهم مرد

 

تو که رفتی همه ی ثانیه ها سایه شدن

 

سایه در سایه ی ان ثانیه ها خواهد مرد

 

شعله ها بی تو زبی رنگی دریا گفتند

 

موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد

 

گم شدم د ر قدم دوری چشمان بهار

 

بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد

چه کنم ؟!

گر با غم دوریت نسازم چه کنم

با یاد تو اگر عشق نبازم چه کنم

چون در نظرم تویی فقط مایه ناز

گر من به تو ای دوست ننازم چه کنم

 

بهت میگم مشکلمو ...

گریه اگه امون بده                          بهت میگم مشکلمو

برات میارم به زبون                         ناگفته های دلمو

بهت میگم که چی شده                 دلم سراغت اومده

چی شده یه عشق باشکوه           توی دلم خیمه زده

دور از تو ای عشق آفرین               طاقت ندارم بیش از این

رسیده عشق پاک تو                       از آسمون به زمین

تو جلوه مشکلمی                           عزیز جون و دلمی

من غرق دریاچه غم                     تو مژده ساحلمی.............

بمون با من ...

 ...  بــــــــــــــــــــمـــــــــــون  ...

 .... تو بگو سرد هوا منم می شم خورشید تو ....

.... تو بگو که نا امیدی منم می شم امید تو ....

.... تو بگو دلم گرفته از همه دو رنگیا ....

 .... مشکی می شم مظهر یه رنگی،واسه تو ....

 .... تو بگو خدا کنه بارون بیاد از آسمون ....

 .... به خدا التماس میکنم گریه کنه برای تو ....

....................نــــــــــــــــــرو...................

تا حالا شده ؟!

تا حالا شده یه دنیا اشک بریزی ؟

تا حالا شده کسی نباشه اشکاتو پاک کنه ؟

تا حالا شده دلت زانوهای مامانتو بخواد ؟

تا حالا شده دلت دست نوازش باباتو بخواد ؟

تا حالا شده دلت واسه بی کسی و تنهایی ات بسوزه ؟

تا حالا شده بری جلوی آینه خودتو ناز کنی و گریه کنی ؟

تا حالا شده تو آینه دست ببری و بخوای اشکاتو پاک کنی ؟

تا حالا شده با دو تا دستات خودتو بغل کنی و بگی گریه نکن عزیزم ؟

تا حالا شده لبهات از گریه بلرزه ؟

تا حالا شده زار بزنی و نتونی سر پا بایستی و زانوهات از غم خم بشه و بشینی زمین ؟

تا حالا شده دستاتو بگیری جلوی صورتت و از ته دل گریه کنی ؟

تا حالا شده ؟؟؟

خدایا این رسمش نیست ...

غرور ...

خیلی سخته که غرورت به خاطریه نفر بشکنه
خیلی سخته که همه چیزت روبه خاطر یه نفرازدست بدی اما

اون بگه : دیگه فراموش کن...

خیلی سخته که دوسش داشته باشی اما نتونی باهاش بمونی...
خیلی سخته که یه عمر با خیال یه نفرزندگی کنی
اما وقتی فهمیدعاشقشی بره و پشت سرشم نگاه نکنه...

چند روز پیش داشتم فکر میکردم عجب دنیای شیر تو شیریه...یه روز دلت واسه یکی پرپر میزنه از فکرش شب و روزتو نمی فهمی...از حس عشقی که بهش پیدا کردی خفه میشی به خاطرش به هزار بدبختی تن میدی...زندگیتو فقط در اون خلاصه می کنی
یه روز که از دستش میدی اول بهت زده میشی...بعد زار میزنی..گریه می کنی
عین خلها به در و دیوار میزنی..بعد عصبانی میشی..واسش خط و نشون میکشی
هر کاری می کنی که این رابطه خراب نشه...اما نمیشه
و تو می مونی و خودت و تنهاییت
و یه دل زخم خورده و یه روح آسیب دیده...با کلی خاطره و درد. 
اما وقتی یاد گذشته ها می افتی فقط یه آه میکشی و ممکنه چند تا قطره اشکم بریزی
اما به مرور زمان دیگه دفتر قدیمیه رو میبندی...و میذاریش تو صندوقچه خاطراتت
حتی اگه بر حسب تصادفم ببینیش یا باهاش برخورد کنی...دیگه هیچی آزارت نمیده دیگه ضربان قلبت تند نمیشه...دیگه دستات نمیلزره
الان فقط یه حس داری...به خودت می خندی که عجب احمقی بودم که وقتی رفت اونطوری دیوونه شدم
امامیدونی رفیق؟؟...این رسم زندگیه....یه رسم زشت و سنگدل...

عشق من ...

یه عمــره که تو راهـــم تو جــــاده خیالت

تو چشم به راه من باش دارم می آم کنارت

تو ابرای آسمـــون چشمای نازت پیداسـت

من عاشق چشاتم تـوی دلم چه حرفاست

من دربدر تو راهــــم تو تـــوی آسمـــونی

خسته نمی شم هرگـز آخه! تو مهربونی

من تـوی کولـــه بارم پر از گلهـای یاسه

یک آینــــه صــداقـــت لبریز التمــــاسه

تو تـوی قلب پاکــت بـــوی خدا رو داری

از بس که مهربـونی عشقو واسم میاری

صفای عشق ...

تنهاترین بهانه زندگیم را به تو که عهدت وفاست

مهرت صفاست،

در روزی که محبت کیمیاست،

تقدیم تو می کنم....

راز صبوری را از نگاه پر عطشت فهمیدم...

و صفای عشق را ...

در دل بی کینه ات جست وجو کردم

و معنای تمام خوبیها را در چهره ات دیدم

تو می ستایم...

اگر یک لحظه نباشی...

وسعت قلبم پذیرای تمام غمهای عالم می شود.

بی تو آنلاین شبی ...

بی تو آنلاین شبی باز از آن Room گذشتم. همه تن چشم شدم. دنبال ID تو گشتم. شوق دیدار تو لبریز شد از Case وجودم. شدم آن User دیوانه که بودم. یادم آمد که شبی با هم از آن Room گذشتیم. پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم. تو همه راز های Hack ریخته در آن Booter های سیاهت. من همه محو تماشای PM هایت. Talk صاف و Room آرام. بخت خندان و زمان رام. منو تو (و بقیه) همه دلداده به آواز روی Voice. یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن. لحظه ای چند بر این Room نظر کن.Chat آیینه عشق گذران است. تو که امروز نگاهت به ای میلی نگران است. باش فردا که دلت با ID دگران است. تا فراموش کنی چندی از این Room سفر کن. با تو گفتم حذر از Room ندانم...