-
من به تمام خوشبختی هام رسیدم ...
17 اسفند 1386 17:33
من به تمام خوشبختی های ممکن در رندگیم رسیده ام... زیرا توانسته ام عاشق شوم... عاشق تو ... و عاشق بمانم...
-
دوستم داشته باش ...
17 اسفند 1386 17:32
دوستم داشته باش که تو را میخوانم، دوستم داشته باش که تو را میخواهم دوستم داشته باش که تنها تویی در نگهم من تو را میجویم، با سرانگشت دلم روح پر نقش تو را میپویم شادم از این پویش مستم از این خوهش آه..... اگر پلک زنم نکند محو شوی آه.....اگر پلک زنم نکند پرده ی اشک، نقش زیبایت را اندکی تیره کند از رهی میترسم که تو همراه...
-
راز حلقه ...
17 اسفند 1386 17:30
دخترک خنده کنان گفت که چیست راز این حلقه ی زر راز این حلقه که انگشت مرا اینچنین تنگ گرفته است به بر... راز این حلقه که در چهره ی او این همه تابش و رخشندگی است مرد حیران شد و گفت حلقه ی خوشبختی ست، حلقه ی زندگی ست... همه گفتند مبارک باشد دخترک گفت دریغا که مرا باز در معنی آن شک باشد سالها رفت و شبی... زنی افسرده نظر...
-
تو را دوست دارم ....
17 اسفند 1386 17:30
((این مطلب خیلی دوست دارم به همین خاطر این دومین باریه که میذارمش)) تورا به جای همه ی کسانی که نشناخته ام دوست میدارم. تو را به جای همه ی روزگارانی که نمیزیسته ام دوست دارم. برای خاطر عطر گستره ی بیکران... و برای خاطر عطر نان گرم برای خاطر برفی که آب میشود... برای خاطر نخستین گل برای خاطر جانوران پاکی که آدمی...
-
برای تو ...
17 اسفند 1386 17:27
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن از دوستان جانی مشکل توان بریدن خواهم شد به بستان چون غنچه با دل تنگ وانجا به نیک نامی پیراهنی دریدن گاه چون نسیم با گل راز نهفته گفتن گاه سر عشق بازی از بلبلان شنیدن بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار که آخر ملول گردی از دست و...
-
آرزو دارم ...
17 اسفند 1386 17:25
آرزو دارم که خانه ای داشته باشم که بارانش از زمین به آسمان ببارد , ستاره هایش بجای چشمک زدن با پر رویی به آدم نگاه کنند و ماهش در یک مشت جا شود تا بتوانم تک تک خانه ها را با نورش روشن کنم ! آرزو می کردم به جای راه رفتن پرواز می کردم , در آن صورت هیچ وقت برای رسیدن به مقصدم غصه نمی خوردم ! ! ! ای کاش بتوانم در استخر...
-
وقتی که خاکم می کنن ...
17 اسفند 1386 17:20
وقتی که خاکم می کنن بهش بگین پیشم نیاد بگید رفت مسافرت شماره ی نداد یه جور بگین که آخرش از حرفاتون حول نکنه طاقت ندارم ببینم به قبر من نگاه بکنه دونه به دونه عکسامو بردارید آتیش بزنید هرچی که خاطره دارم بریدو از بیغ بکنین نزارید از اسم منم یه کلمه جا بمونه نمی خواهم هیچ وقت تنمو تو ی گورم بلرزونه برو آتیش به قلب من...
-
عشق ...
8 اسفند 1386 16:02
گذشت زمان بر آنها که منتظر میمانند بسیار کند٬ بر آنها که میهراسند بسیار تند٬ بر آنها که زانوی غم در بغل میگیرند بسیار طولانی٬ و بر آنها که به سرخوشی میگذرانند بسیار کوتاه است. اما٬ بر آنها که عشق میورزند٬ زمان را آغاز و پایانی نیست.
-
میگفتی ...
8 اسفند 1386 16:01
به من می گفتی دوست داری سرتو بذاری رو زانوهایم، من هم موهامو بریزم رو صورتتو،و تو اونارو نوازش بدی و تو چشام نگاه کنی و یک دل سیر گریه کنی نمیدانم حالا اون چشمها نظاره گر چشمهای کیست. تقدیر چنین بود و من هیچ گله ای ندارم ففط آرزوی سلامتی و بهترین برایت دارم و از خدا می خواهم که هیچ وقت آن چشمها اشک نریزد دوست دارم در...
-
من تو وعشق تو را دوست دارم ...
8 اسفند 1386 15:55
من عشق را در تو تو را در دل دل را در موقع تپیدن و تپیدن را به خاطر تو دوست دارم من غم را در سکوت سکوت را در شب شب را در بستر و بستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم من بهار را به خاطر شکوفه هایش زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیبایی اش را به خاطر تو دوست دارم من دنیا را به خاطر خدایش خدایی که تو را خلق کرد دوست دارم
-
داستان کوتاه ...
8 اسفند 1386 15:51
دختری از پسری پرسید : آیا من نیز چون ماه زیبایم ؟ پسر گفت : نه ، نیستی دختر با نگاهی مضطرب پرسید : آیا حاضری تکه ای از قلبت را تا ابد به من بدهی ؟ پسر خندید و گفت : نه ، نمیدهم دختر با گریه پرسید : آیا در هنگام جدایی گریه خواهی کرد ؟ پسر دوباره گفت : نه ، نمیکنم دختر با دلی شکسته از جا بلند شد در حالی که قطره های...
-
یه خبر ...
7 اسفند 1386 15:44
سلام دوستای گلم .... این آدرس جدید وبلاگم توی بلاگفا اونجا هم منتظر شما هستم . www.Divooneye-To.blogfa.com
-
دل من صبور باش ...
5 اسفند 1386 21:16
آن گاه که روزهای من همه خاکستری اند و آسمان دلم تیره و تار است زمزمه ی هر ساعت من این خواهد بود دل من صبور باش !
-
من و تنهایی ...
5 اسفند 1386 21:13
من بودم و تنهایی ! من بودم . شکوه ها از بازی سرنوشت سراپا فریاد می شوم ! بعد با کوله باری از خستگی و بیهودگی . . . حالا بر چهار زانوی عبادت نشسته ام من هستم و تنهایی ! من هستم و آیه های سکوت من هستم با چشم های جاری و امیدوار چشم دوخته به محراب پاکی !
-
اول عشق آخر عشق ...
5 اسفند 1386 21:10
از عشق شروع کردم و به عشق رسیدم ! دیگر نه چیزی برای شروع دارم و نه چیزی برای پایان !
-
میهمانی چشمانت ...
5 اسفند 1386 21:09
وقتی مرا به میهمانی چشمانت دعوت کردی پنداشتم که به جشن ستاره ها می روم . افسوس !!! ستاره ها که نبودند هیچ . . . همه ی شمع های امیدم را خاموش شده یافتم !
-
عشق پوسیده ...
5 اسفند 1386 21:03
سلام ! این مطلبو برای اونایی می نویسم که در عشقشون شکست خوردن و یک عشق دیگرو می خوان تجربه کنند .... بر پیکر پوسیده ی عشق جوانه ای روئیده است ! انگار معجزه ای در حال وقوعست. خدایا بارانی بر آن ببار. شاید تولدی دیگر در راه است. تولد عشقی دیگر !
-
بی تو غمگینم !
3 اسفند 1386 11:17
به خواب می ماند تنها به خواب می ماند چراغ - آینه - دیوار - بی تو غمگینند.
-
تو را شناخته ام ...
3 اسفند 1386 11:16
تو را چنان که دلم خواست ست ساخته ام . چه نیمه شب ها وقتی که ابر بازیگر هزار چهره به هر لحظه می کند تصویر به چشم به همزدنی میان آن همه صورت تو را شناختم ام.
-
تو ...
3 اسفند 1386 11:09
تو بیا تو بمان با من تنها تو بمان. جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب! من فدای تو به جای همه گل ها تو بخند!
-
اندیشه ی من ...
3 اسفند 1386 11:02
من به این جمله می اندیشم! به تو می اندیشم! ای سرا پا همه خوبی تک و تنها به تو می اندیشم! همه وقت همه جا من به هر حال که باشم به تو می اندیشم! تو بدان این را تنها تو بدان!
-
باز خوشحالم ...
2 اسفند 1386 20:16
سلام دوستای گلم .... امیدوارم که حالتون خوب باشه .... من که خوبم خوب ..... چون آشتی کردیم .....!!!! البته داره منو امتحان می کنه به همین خاطر که اینجوری هی قهر می کنه !!!!! یه خورده هم داره ناز می کنه .... البته می دونه من خیلی دوسش دارم اما بازم .... ولی با همه این اتفاقا من خیلی خیلی دوسش دارم .... راستی نظر یادتون...
-
بازم باهام قهر کرده ...
1 اسفند 1386 13:05
سلام ... امیدوارم حالتون خوب باشه من که اصلا حالم خوب نیست چون دوباره باهام قهر کرده ......!!!! نمی دونم چرا زود به زود باهام قهر می کنه ؟!!!! دیشب گفت شماره ی موبایل باباتو بده !!! من هم گفتم چی کار داری باهاش ؟؟؟ گفت هیچ حرفی نزن فقط شماره رو بده منم گفتم تا نگی چی می خوای بهش بگی نمی دم !!!! اونم گفت تا شماره رو...
-
عشق چیست ؟؟؟
29 بهمن 1386 20:57
عشق جوششی یک جانبه است.به معشوق نمی اندیشد که کیست؟ یک خود جوشی ذاتی است و از این رو همیشه اشتباه می کند و در انتخاب به سختی می لغزد ویا همواره یک جانبه می ماند و گاهءمیان دو بیگانه ی نا همانند عشق جرقه میزند و چون در تاریکی است و یکدیگر را نمی بینند...............!!!!!!!!!!۱ پس از انفجار این صاعقه است که در پرتو...
-
تو ...
28 بهمن 1386 21:02
تو شگفت انگیزی،سزاوار و دوست داشتنی این همه را قدر بدان. نه کسی هرگز چون تو بوده و نه کسی چون تو خواهد بود. تو یگانه ای و بدیع و هر آنچه که از تو چنین موجود بی همتایی ساخته در خور عشق است و تحسین
-
اگه تو نباشی من نیستم ...
28 بهمن 1386 21:01
تو ای جان دل من٬هستی من تو ای در شام غم ها مستی من تو در چشم منی٬هرجا که هستم تو را هر جا که هستی می پرستم دل درد آشنا را در تو دیدم تو میدانی خدا را در تو دیدم نمیدانم که بی تو چیستم من اگر روزی نباشی نیستم من
-
یه حرفی ...
28 بهمن 1386 21:00
یه حرفی موند توی دلم ، بهت بگم ، از روزی که گفتی میرم خواستم بگم ، دوستت دارم ، دوستت دارم ، دوستت دارم نه خنده ها ، نه گریه ها ، نه اونهمه ترانه و گلایه ها هیچی به یادت نمیاد؟ نه بوسه و نه کوچه و نه سایه ها ؟ داره میره ، تا دوباره ، ساکن اون شبها بشم آی غنچه ها ، آی کوچه ها ، تو رو خدا بگین نره پیاده ها ، سواره ها ،...
-
قسم ...
28 بهمن 1386 20:59
قسم دادم خدارو به ماه و به ستاره به چشمایی که هرشب اسیر انتظاره به اون بنفشه هایی که مخصوص بهاره به اون مهی که تنهاست مال شبای تاره یه شب خدابه من گفت تورو واسم میاره تورو آوردو کردی به چشم من اشاره چه کم بود عصر این فصل منو تو نظاره دنیا کوچیک بود اما تو گم شدی دوباره
-
ارتباط رنگ ها با شخصیت شما ...
28 بهمن 1386 20:57
سفید: ساکت آبی: گوشه گیر سبز: جذاب ارغوانی: زیبا قرمز: باوفا صورتی: دوست داشتنی قهوه ای: خسته کننده نارنجی: باهوش مشکی: مشکوک خاکستری: پرحرف کرم: مهربون بنفش: پایه یشمی: خوش تیپ زرد: جدی طوسی: بامزه نیلی: باحال نقره ای: خوش هیکل طلایی: حسود صدفی: خودخواه پرکلاغی: بی جنبه سرخابی: شیطون نخودی :لوس و بی مزه
-
فریاد ...
28 بهمن 1386 20:56
فریاد عزیزکم تا چه زمان باید عشقام را برایت فریاد بزنم تا کی باید چشم به در بنشینم تا تو از در بیایی و من سر روی شانهات بگذارم و آرامش پیدا کنم. تا کی باید به دستهای حلقه شده دیگران در دست عزیزانشان بنگرم و جای خالی دستهای گرم تو را در میان دستهایم حس کنم؟ تا کی ببینم که من صدایت میزنم و تو همان طور بیتفاوت...